سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می­کنند فقیر هستند. آنها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند.
در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت درمورد مسافرت­مان چه بود؟
پسر پاسخ داد: عالی بود پدر
پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟
پسر پاسخ داد: فکر می­کنم
پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟
پسر کمی اندیشید . بعد به آرامی گفت: فهمیدم ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهارتا، ما در حیاطمان فانوس­های تزئینی داریم و آنها ستارگان را دارند، حیاط ما دیوارهایش محدود می­شود اما باغ آنها بی­انتهاست!
در پایان حرف­های پسر، زبان پدر بند آمده بود، پسر اضافه کرد؛ متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعا چقدر فقیر هستیم!






تاریخ : جمعه 89/3/21 | 11:43 عصر | نویسنده : شهیدی | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.


قالب وبلاگ

کد موس


قالب وبلاگ