اگر یکبار دیگر میزیستم ...
سخن کمتر میگفتم
بیشتر گوش میسپردم
دوستانم را به شام دعوت میکردم بیآنکه نگران لکههایی که بر فرش افتاده یا مبلی که رنگ و رویش بیشتر رفته است باشم
اگر بار دیگر میزیستم
دوستت دارمهای بیشتر و ببخشیدهای بیشتری میگفتم
لیکن از هر آنچه گفتم مهمتر اگر بار دیگر زندگی میکردم هر لحظه آنرا در چنگ میگرفتم
به آن مینگریستم و آن را واقعا میدیدم
هر لحظه را زندگی میکردم و هرگز آن را باز پس نمیدادم...
تاریخ : یکشنبه 89/8/9 | 1:37 عصر | نویسنده : شهیدی | نظرات ()